کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

حسنی و خرما

ارتباطی که نقل محافل بود، امروز، آقای جهان است

روزه دار بود، سحری نمی خورد، یک ضرب می رفت تا اِفطار؛

شاید هم یک ضرب می زد با شیطان؛

"""حسنی به مکتب نمی رفت/ وقتی می رفت جمعه می رفت"""

من رمضان را دوست دارم، زولبیا را هم دوست دارم

نگاه به عقب که می کنم، مسیری که آمدیم توأم با مکرهای بسیار بود، ولی آمدیم

- این اجل که در کمین است، روزی خود به کمین خویش خواهد نشست -

«من جوجه های هیچ دولتی را شمارش نخواهم کرد»

پگاهِ یک زندگی را دیده ام، غروبِ یک زندگی را هم دیده ام

در بساطِ من خرمایی است که آن را با صدای خدا اِفطار می کنم.

زنبیل

عمو جان زنبیل منو بافتی؟

با اجازه ی بزرگترا، بله

متصدی امورات اِجنه نباید شد.

واتس آپ/WhatsApp

ثانیه شمار عمر؛

رمضان آمد؛

پدر هم آمد؛

واتس آپ به دست عازمِ بهشتم.

فلاکس

خدایش بیامرزد!

- من دو عدد فلاکس شکستم -

اثراتِ جنگ تحمیلی؛

صدام مُرد، یاسر عرفات مُرد، قذافی مُرد، همه مرده اند

من زنده ام، بله زنده ام تا رأی بدهم.

آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan