کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

شوخی با خدا

می خواهم

چند صباحی با خدا قایم باشک بازی کنم؛

در زمان کودکی،

روزهای رمضان، یادش به خیر!

دوستم تعریف می کرد:

برادرش برای اینکه روزه اش را بخورد

می رفت داخل یک کُمد و آنجا روزه اش را می خورد

- به هوای خودش می خواست سرِ خدا شیره بمالد -

خوب گذشت،

بزرگ شدیم،

چه کُمدهای که نرفتیم

و چه روزه های که نخوردیم

ما آدم ها عجیب موجوداتی هستیم

همیشه با خدا شوخی می کنیم

سرِ چیزهای کوچک دوست داریم دروغ های بزرگ بگوییم

و چه زود دروغ هایمان را فراموش می کنیم.

امیدوارم به خاطر این شوخی ها ما رو ببخشه
ان شاءاالله


با تشکر از حضور سبطتان.
سلام
ولی خدا به رومون نمیاره ...
سلام
درسته زیر سیبیلی رد می کنه
خود با بخود آمد

ممنونم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan