- سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷
ای گل!
با کدامین عطر بشناسمت؟
بوی تو را گم کرده ام؛
من فکر می کنم
خداوند در آفرینشِ تو
از تمام گل ها، عطرگیری کرده است.
- دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
وقتی بچه بودیم
یادمون دادن بگیم:
بابا آب داد
بابا نان داد
بزرگتر که شدیم
یادمون رفت که
بابا چیا بمون داد.
- دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
من که به خودی خود، رنجِ سفر می کشم؛
تو چرا سیگارت را خاموش نمی کنی؟
کشیدنِ این همه مصیبت کم نبود؛
داری دردِ دیگران را هم دود می کنی؟
عزیزم
نگران نباش!
هر چقدر هم بکشی من حساب می کنم.
- دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
برای بارِ اوّل که دیدمَش، دلم لرزید؛
بی اختیار به دنبالِ ردِّ پایَش رفتم،
"" بیشتر دلم لرزید؛ ""
قدم هایم را با قدم هایَش یکی کردم،
""" سایه اش شدم؛
نگاهی به من کرد، گفت:
من از سایه بیزارم. """
- دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
پاهایم درد می کند؛
چشم هایم درد می کند؛
دست هایم درد می کند؛
- و مگسی موزی روی انگشتم نشسته است و دارد دنبال روزیی کذایی اش می گردد -
در روزگار، درد است
و اگر درمانی هم باشد، درد را، بیشتر می کند؛
امّا، این دردها به کنار؛
وای از روزی که دل به درد آید!!!!!
آه.. آه..
و چه حقیر است زندگی در آهِ من.
- دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
- يكشنبه ۹ ارديبهشت ۹۷
- يكشنبه ۹ ارديبهشت ۹۷
وقتی پدرش، شوهرش داد
هفده سال داشت
اکنون هفتاد سال دارد
""" چهار دختر شوهر داده است
و یک پسر هم داماد کرده است
نوه هم دارد """
عجب!
زندگی دختران را شوهر می دهد
و پسران را داماد می کند
ولی خودش نه عروس می شود و نه داماد.
- شنبه ۸ ارديبهشت ۹۷
چند روزی می شُد که قاطی مُرغ ها شُده بود
یخ فروشی می کرد
بعدِ ده سال سگدو کردن، تازه داماد شده بود
بی قید شده بود
خدا پدرش را بیامرزد، آدمی خوبی بود
اصغر این روزها قید نماز را هم زده بود
قرض بالا آورده بود
می گفت:
من به خُدایی که بی خیالِ دیگران است،
اعتقادی ندارم
من دیروز اَصغر را دیدم
داشت با یک بنده ی خُدایی سرِ یخ هایش دعوا می کرد.
- شنبه ۸ ارديبهشت ۹۷
می خواهم
چند صباحی با خدا قایم باشک بازی کنم؛
در زمان کودکی،
روزهای رمضان، یادش به خیر!
دوستم تعریف می کرد:
برادرش برای اینکه روزه اش را بخورد
می رفت داخل یک کُمد و آنجا روزه اش را می خورد
- به هوای خودش می خواست سرِ خدا شیره بمالد -
خوب گذشت،
بزرگ شدیم،
چه کُمدهای که نرفتیم
و چه روزه های که نخوردیم
ما آدم ها عجیب موجوداتی هستیم
همیشه با خدا شوخی می کنیم
سرِ چیزهای کوچک دوست داریم دروغ های بزرگ بگوییم
و چه زود دروغ هایمان را فراموش می کنیم.
- شنبه ۸ ارديبهشت ۹۷
بدان!
من می روم
و تو می مانی
این رفتن
و ماندن
تقدیرِ من و تو نیست
باور نکن که مرگ پایان تو باشد
همانگونه که آغاز تو هم نیست
اگر روزی مرگ را دیدی
با او مهربان باش
مبادا او را برنجانی
چون روزی می رسد
که او میزبان تو باشد
پس با او خوب باش
و با بهترین غذاهایت از او پذیرایی کن
و فراموش نکن
که مرگ بهترین دوست و همدمِ توست
عزیزم
من با تو پیوند خورده ام
با تو زندگی ها کرده ام
و با تو آرزوها ساخته ام
اگر روزی به یادِ من اُفتادی
غُصه مخور
که من همزادِ مرگم
با مرگ زاده شده ام
و با مرگ بزرگ شده ام
و با مرگ مسافر ابدییَتم
و بدان
اگر انسانی بمیرد
من زاده می شوم
و اگر انسانی زاده شود
من بزرگ می شوم
من همانند
یک رودم
که همیشه جریان دارم
و آبم همیشه تازه است
هیچ گاه مرگ مرا باور نکن
مرگ پایان من نیست.
- جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
عزیزم
من با تمامِ فرماندهان جنگی نشست داشته ام
ولی
هیچکدام طرّاحِ جنگی خوبی نبودند
تو بهترین فرمانده ی جنگی؛
چشم
ابرو
لب
لبخند
می تواند تمام دشمنان را به زانو در آورد.
- جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
جانم به قربانِ نگاهت
فدای آن چشمِ سیاهت
منم قربانی آن آهت
""" کاروانِ جنگ است و هیاهوی زندگی؛
خاطِرم خوش است که تو خاطره ی منی. """
- جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
مهسا و سحر هر وقت باران می گرفت،
می دویدند در خیابان
و تا خیس نمی شدند
به خانه برنمی گشتند.
در یکی از همین دویدن در خیابان ها بود
که مهسا عاشق شد؛
و سحر تنها شد.
یک روز سحر داشت،
اشعار وحشی بافقی را می خواند
تا رسید به این بیت:
«ای که دل بُردی ز دلدار من آزارش مکن
آنچه او در کار من کردست در کارش مکن»
که مادرش صدایش کرد
مادر سحر جان!
دارد باران می بارد .
سحر طبقِ عادت قدیمی
از جایش بلند شد،
و به خیابان رفت.
محسن، پسر همسایه از خانه شان بیرون آمد
و به سحر گفت:
می توانم با شما زیر باران قدم بزنم!
سحر نگاه به خانه شان کرد؛
مادرش را دید که
داشت از پنجره با لبخند نگاهشان می کرد،
و سحر به محسن گفت:
« می توانم با شما تا انتهای خیابان قدم بزنم
به شرط آنکه دیگر اجازه ندهی باران خیسم کند. »
- جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
دنیا جای عجیبی است
من دو آدم را می بینم
که در جستجوی یک چیزاند
ولی یکی با دست خالی می جوید
و آن دیگری با اسلحه.
- جمعه ۷ ارديبهشت ۹۷
در نیازمندی های روزنامه به دنبال کار می گشتم؛
روزها و شب ها به دنبالِ شغلِ موردِ نظرم بودم
تا اینکه در آخر متوجّه شدم
که کسی برای عاشقی آگهی نمی دهد.
- پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷
""" من آدمِ خوشبختی هستم
دو کُت دوخته ام
یک کُت، برای غم هایم
و یک کُت، برای شادی هایم
و انتخاب همیشه با من است
که کدام کُت را بپوشم. """
- پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷
علی (ع) را نانِ جو بس است
نان و نمک،
طعامِ مولاست
دنیا شیرینی ات ارزانی خودت!
مولای ما علی است
آن خیبرشکنِ الهی
آن یگانه مرد تاریخ
آن جنگجوی بامُروّت
آن سیاستمدارِ با شرف
آن حاکمِ یتمیم نواز
علی شور اِفطار می کند
تا تو را نچشد
به کامِ علی، شوریی نمک بهتر از لبخندِ توست.
- پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷
یک بار معلّمِ کلاسِ پنجم، عصبانی وارد کلاس شد، من بچه درس خوانِ کلاس بودم، نمی دانم آن روز چه مرضی به جانم اُفتاده بود که روی میز معلم، با خودکارِ آبی اسمم را نوشته بودم«جعاوله»؛ همین که نگاهی به میزش انداخت و اسم مرا دید، یک سیلی خواباند بیخ گوشم، چند دقیقه نگشته بود که پشیمان شد و از دلم درآورد و ختم به خیر شد، آن روزها خبری از شکایت و بگیر و بند نبود، معلم پدر بود، خدا بود، همه چیز بود، گذشت، تا من همان سال از مدرسه ابتدائی رفتم و سال بعد به همان روستا ولی نه همان مدرسه، بزرگتر شده بودم، می رفتم مدرسه ی راهنمایی، یک روز اتفاقی از کنار جاده اصلی که از میان روستا رد می شد با بچه ها به مدرسه می رفتم که یک مینی بوس یا شاید مینی باس توجهم را جلب کرد، سرم را بالا انداختم تا نگاهی به ماشین بیاندازم، یک چهره ی آشنا، معلم کلاس پنجم بود، چنان ذوقی از دیدن من به جانش اُفتاده بود که حد نداشت، ولی همین که تقلا می کرد پنجره ی کناریش را باز کند، مینی بوس حرکت کرد.
- پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۹۷
یک کتابخانه ی کوچک در...
خدا لعنت کند شیطان را،
خواستم بگویم:
تهران،
من که تهرانی نیستم
از شما چه پنهان؛
این روزها عقده ای شده ام
رفتم نقشه ی تهران را خریدم
یک جای نقشه را نشان کردم
مالِکَش شدم
به همین راحتی،
عقده ام باز شد
من الان،
تهرانی ام.
- چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۹۷
گفتم:
از خدا بترسم یا تو؟
گفت:
البته از خدا باید بترسی!
ولی یادت باشد
اگر کارِ من راه نیاُفتد
فردا باید استعفا بنویسی.
- چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۹۷
""" آن قدر خوشگل بود
که
دهنم باز ماند
از تعجب میخ شدم !!!"""
خدایا می شود مرا از نو بسازی؟
بینِ خودمان،
بساط جور است،
وام گرفتم، می دهم به شما
دهنتان را شیرین کنید
عروسی رییس است ماشاءالله
چَشم بد دور
و ان یکاد بخوان!!!
قربان خدایی ات، قرآن هم می خوانی؟
گوری است
محورش هیچ
دفترش نیش
آیاتش همه پیش
بفرما بفرما می زند
ترسم از اقتدار دشمن است
می شود مرا از نو بسازی؟
- چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۹۷
از شب نترس!!!
بیا با موجِ دریا زلفتِ را گره بزن!
آری
عزیزم
موج سواریِ شبانه تو را تا عرش خدا می بَرد.
- چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۹۷
- دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷
چند روز پیش،
بالای پشتِ بام دیدمَش
داشت کفتر بازی می کرد
معلوم بود
جَلدِ بامِ خدا نبود
من امروز با او به پشتِ بام رفتم
و کفترها را کُشتم.
- دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷
- دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷
دلم گرفت،
یادِ خاطراتم که می اُفتم، دلم می گیرد؛
""" یادِ خاطره ی نابِ چند سال پیش به خیر! """
آه از زندگی!!!
من را با خاطراتم در حسرتِ دوباره، شاید ببینمَش، شاید، تنها گذاشته است.
- يكشنبه ۲ ارديبهشت ۹۷
""" از قدیم تا به اکنون، دغدغه ی بشر، نان بوده و بس؛
من و دوستم جایی بودیم،
برای میزبان، پول آوردند،
شروع کرد به شمردنِ پول هایش؛
در عین اینکه داشت می شُمرد، حالَش هم عوض می شد؛
دیگر اصلاً به ما توّجه نکرد، تمام فکر و ذکرش شد، پول. """
- شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷
""" در این مناجات
کدام گریه، کدام آبرو را پیشَت بَرم!
روسیاهم خدا؛
من حتّی در قدم اوّلِ عاشقی هم لنگ می زنم
کدام عاشقی، کدام خیالِ باطل! """
- شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷
""" بانو با من سادگی کن!
قربانِ نگاهت
قربانِ خنده ات
با من کمی سادگی کن!
در این دنیای رنگارنگ همه رنگ و فریب اند؛
تو یک رنگ باش، تو ساده باش، ساده باش... """
- شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷
-
مهر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
خرداد ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۱۸ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۳۵ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۳۱ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۲ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳۹ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۲۳ )
-
آموزش هک و امنیت
-
ماجراهای با خودم
-
پایگاه آنلاین شهدا
-
من یار مهربانم
-
مطالب طنز و حنده دار
-
سلامت آنلاین
-
سیتی فایل بلاگ
-
تک تم
-
پسر صورتی
-
دنیای کامپیوتر
-
موسیقی ازنا
-
گوشنا
-
فیلم و سریال
-
ایتا لینک
-
عسل طبیعی
-
کاموَر(فروشگاه)
-
دانلود نمونه سوالات پیام نور با پاسخنامه
-
متوسطه ای ها
-
کاف مثل کنکور97
-
سایت تفریحی و سرگرمی چفچفک
-
برترین سایت دانلود ترانه
-
زندگی پاییزی
-
الف . ساقی
-
خمار شب
-
کنجک
-
پاتوق
-
آسمان صورتی
-
بن بست اردیبهشت
-
پیتِک
-
سقط جنین و بارداری
-
عاشق خدا
-
موسیقی و ویدیو
-
مجله تفریحی خبری ویترینو
-
انجمنی
-
دنیای ریاضیات