کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

توحید

جنگ افکار است؛

فرتوتْ فکری دارم آماده عزم؛

اگر برود خانه را به دشمن می دهد

و اگر بماند هم خانه را به دشمن می دهد،

این شاه توت طبع سرد دارد و بلوغی نارس؛

کوکبه ی زمان را ناسیه در کمین است

و شیطان جن بازیگوشش در آستین،

این ترهات تو به فتح نمی رسند

مویزه ی هفت خوان، پسری بی ختنه است

در ازدواج فکر من با فکر تو شاخ غول هیچ کاره است

کابین زن پتیاره را فروختند، هفت قران

اختران این آبادی با آن آبادی، مرغی قمار می کنند

این جنگ به نفع هیچکس نیست

وقتی خروس صدای مرغ بدهد و به این کرشمه بنازد، دانایی ما زیر سؤال می رود

بیرق ها را بالا می برند،

آماده ی جنگ باش!

نفرات من قیام می کنند و به مصاف تقدیر می روند

در وجبی بیضی شکل،

خواب نطفه ی حرام بی تابش می کند

این شعبده، تحفه ی کیست؟

دارایی ها را جمع می کنند

منوال این قوم کج است و کج می رود

نفرات من از جنگ برمی گردند

و بر شعور فاتحان جنگ فاتحه می خوانند

این عاقبت کدام قراداد ننگین است؟

دست هایم رو به آسمان می روند و از خدا مدد می جویم:

خدایا من بدون هیچ فکری به هیچ انسانی به توحید تو می نگرم در این روزهای پریشان مددکارم باش

 

سوگ

در غم از دست دادن جان،

فقط عزیزان در سوگ عزیزان می نشینند.

آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan