کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

حوالی

خسته ام،

خوابم می آید،

دوست دارم کمی با تو گپ بزنم،

ولی خسته ام، خوابم می آید؛

در این حوالی هوا گرم است ولی دل ها سرد است

ای آسمان خسته ام، خوابم می آید؛

خوابم می آید.

دانشگاه و بستنی

ترم اول: خر شناسی

ترم دوم: الاغ یابی

ترم سوم: تفاوت های الاغ و خر 

ترم چهارم: خر یابی

ترم پنجم: خر کدام است؟ الاغ کدام است؟

ترم ششم: الاغ شناسی

ترم هفتم: ویژگی های یک خر خوب و یک الاغ خوب 

ترم هشتم: چگونه خر شویم.

""" در این هوای گرم یک بستنی می چسبد. """

جنگجویان

همه بنده شده اند ولی بنده ی خدا نه؛

هر کس را، سودایی در سر است و سودای من، مرگ است،

وقتی دلم می گیرد، نمی گیرد!

""" آسان می توان به جنگ خدا رفت؛ """

این روزها، همه جنگجویانِ به نامی شده ایم

امّا، سردارِ جنگِمَان جهان آرا نیست؛

ما جنگجویانِ شیطان، به جنگ خدا رفته ایم.

گوشی

خرِ ما از کُرِگی دُم نداشت؛

- داستان های بسیاری گفته اند و می گویند -

""" یک عدد گوشی خرید و رفت تاجر شد """

زنگ می زد، به خدا زنگ می زد

کار از اِلتماس گذشته است

- و چه خوب می توان با خدا خندید -

نخستین تجارتَش خودکار بود

- خرید و فروش می کرد -

دو سال خودکاری بود تا فرشی شد

فروشنده ی فرش شد،

سه سال فرشی بود تا گوشی شد، بله گوشی شد.

مرغداری

خروسی باید رقصید

نپرسید چرا؛

- چون نمی گویم-

در این بلبشو، داماد خر است، ملّت هم خر است

- زرنگ که باشی می دانی مهمانی کجا است -

طبقه ی همکف تریاک فروشی زده اند

من روستا نشینم، آپارتمانی نیستم

- هنوز وقتی به گذشته فکر می کنم با خاک و توپِ پلاستیکی جمله می نویسم

یادش به خیر، شرط بندی فوتبالمان، آخر به دزدی توپ اَنجامید -

من دو سه تا مرغ خریده ام، می خواهم مرغداری بزنم

زنده باد مرغ و زنده باد خروس و زنده باد خر؛

عزیزم بیا برقصیم، بیا خروسی برقصیم.

ماتیک

""" مرد، شوهر می کند

زن، زن می گیرد؛ """

آخر تمدن چه شد؟

مرد، زن شد

زن، مرد شد

ببخشید دیگر نوشتنم نمی آید، باید بروم ماتیک بزنم.

شیرینی عید و شیطان

"" خائن نیستم!

یعنی وطن فروش نیستم؛ ""

عجب هندوانه های شیرینی!

دیروز تره بار بود،

فیلمِ گرگم به هوا اِکران شده بود،

بازیگرِ معرکه، حضرت آیة الله محمد رضا دامت برکاته بود،

سفر اروپا شاید رفته ای، همه می روند،

شاید من هم شیطان گازم بگیرد و بروم؛

این زوزه ها حاصلِ شکم سیری است

- با طنابِ همسایه به چاه می رود -

"" جهازِ شیشه ای شکستنی است

سر من هم می شکند ""

این چفیه های سوخته، بسیجی نیستند؛

من شیرینی عیدم را خورده ام، آیا شما هم خورده اید؟

یک شوخی

کمی با عشق های این جهان، سرِ شوخی داشت؛

می گفت:

« عشق فقط یک شوخی است »

باز می گفت:

« سرخوش که باشی عاشق می شوی »

آقای دولت جواب بده.

تیر ماه

« دلِ آگاهی دارم،

- گلایه از غیر ندارم

چشم به مُحبتی دارم که...

یک خاطره ی شیرین که در غبارِ آرزوها خاک شد؛

- چند عکسِ فراموش شده در قابِ زندگی

نه،

امروز، دوازدهِ تیر ماه است

و من یک روز دیگر به مرگ نزدیک شده ام،

باید به فکر اُفتاد،

                    باید سنگِ قبر خرید. »

نمازگزارِ داعشی

کار و بارِ جهان خر تو خری نبود بلکه خر تو خری شد؛

این خودکارهای صلواتی ریشه را با ریش می زنند

- رندِ گوشه گیر، هوسِ انگورِ دانه دُرُشت کرده است -

این طرف خوزستان است، آن طرف بغداد است، آن طرف تر هم، گوشه ای از لبنان است

ضرب المثل جهانی، "" خرابکار، داعشیست ""

تحریکِ قُوات نباید کرد؛

من خربزه را با پوست می خورم، تشنج از نوعِ سهرابِ سپهری؛

در این جانانه ی عاشقی، رقاص، نمازگزارِ داعشی نیست.

ملتِ تختخوابی

ملّتِ تختخوابی، خوابِ تخت می بیند؛

کِرشمه ی دهر، غیرت کُش است

سلبِ اعتبار نباید کرد

 این نُقل و نباتاتِ از جنگ برگشته، مدافع حرم نیستند

تَفَعُل که می کنی، مراقب غزل های ناشتا هم باش!

- سگِ اسرائیلی خانه نشینِ خانه ی مردم است -

این بلا، حاصلِ بعد از فوتِ پیرِ خداست

با همه چیز می توان جمله ساخت و جمله پرداخت

- پراتنز رحمت، گلوگیر نیست -

این مقولات حرف های خاک برسری نیستند؛

""" داریوش، بهروز وثوقی، گوگوش و اخیراً شاهین نجفی نماینده ی ملّت ایران در مجلس شورای اسلامی شده است؛

من با وجناتِ فریدون و با وجناتِ آقای اصلاح به مسجد نمی روم """

حکم همان است که عرض شد:

ملّت تختخوابی، خوابِ تخت می بیند.

خرِ مردم

دزد نیستم

من گاهی از انبار کدخدا می دزدم

کاه، یونجه، جو، گندم، فرقی به حالم نمی کند؛

چند سال پیش با خرش به جنگ رفته بود

امروز با خرِ مردم به جنگ می رود.

حسنی و خرما

ارتباطی که نقل محافل بود، امروز، آقای جهان است

روزه دار بود، سحری نمی خورد، یک ضرب می رفت تا اِفطار؛

شاید هم یک ضرب می زد با شیطان؛

"""حسنی به مکتب نمی رفت/ وقتی می رفت جمعه می رفت"""

من رمضان را دوست دارم، زولبیا را هم دوست دارم

نگاه به عقب که می کنم، مسیری که آمدیم توأم با مکرهای بسیار بود، ولی آمدیم

- این اجل که در کمین است، روزی خود به کمین خویش خواهد نشست -

«من جوجه های هیچ دولتی را شمارش نخواهم کرد»

پگاهِ یک زندگی را دیده ام، غروبِ یک زندگی را هم دیده ام

در بساطِ من خرمایی است که آن را با صدای خدا اِفطار می کنم.

زنبیل

عمو جان زنبیل منو بافتی؟

با اجازه ی بزرگترا، بله

متصدی امورات اِجنه نباید شد.

واتس آپ/WhatsApp

ثانیه شمار عمر؛

رمضان آمد؛

پدر هم آمد؛

واتس آپ به دست عازمِ بهشتم.

فلاکس

خدایش بیامرزد!

- من دو عدد فلاکس شکستم -

اثراتِ جنگ تحمیلی؛

صدام مُرد، یاسر عرفات مُرد، قذافی مُرد، همه مرده اند

من زنده ام، بله زنده ام تا رأی بدهم.

خروارِ بی خوشه

آرمان این شهر چیست؟

دختری گمشده در فرنگ و یا رقاصی هوشمند در فاحشگی؟

جلیله ی فکر اگر با خدا باشد، تقدیر می شود و اگر با شیطان، تهدیر؛

می گویند، مشت نمونه ی خروار است

رئیسی، روحانی، قالیباف، جهانگیری، میر سلیم، هاشمی طباء، خدا به همراهتان!

خدا به دادِ ما برسد، ما خروارِ بی خوشه یم

سال ها گذشت، من متولدِ وفاتِ خمینی ام، آن مردِ راستین

درود بر خمینی و درود بر ولایت فقیه

میدان جنگ کجاست؟

آقایانِ مناظره های آبکی، میدان جنگ کجاست؟

چراغ

ای یار!

ای یار!

ای یار!

ای یار!

عارضم به خدمت آقایان هم وطنم

"""من خر تشریف دارم"""

-یعنی من به گاو رأی نخواهم داد-

یونجه فروشم اما نه در بازار

فتنه ها خاموش، چراغ رهبر روشن است.

گونی آرد

جانم!

گونی آردم را نمی فروشم

- من آرد فروش نیستم -

من نان خورِ دولتم

می ترسم اِخراجم کنند

این جماعت، گاوچرانِ قابلی هستند

خدایا، توبه!

- من دوغ فروشم -

""" من بُزچرانِ قابلی هستم """

- گاو که نداریم، مرغ داریم -

این جماعتِ مرغی، تخم فروشِ قابلی هستند.

روزِ سگ، روز خر

ببخشید!

شگفت انگیزترین واژه ی خلق شده توسط بشر کدام است؟

""" من ریش گرو می گذارم و می گویم:

شگفت انگیزترین واژه، خر است """

عارضم خدمتِ آقایانِ زیر میز رفته؛

زوارِ گیتی در رفته است

کوکبِ بختِ کدام رییس جمهوری بر طالع من خواهد نشست؟

نشتِ تَشتَکی مایه ی مُباهاتِ این جانب است

کوسِ رسوایی که بزنند، انتقاد شروع خواهد شد

مویزه ی دهر چُپُقِ صلح در کشمش می کند

« من با طالع خر زاده شده ام

خر دشتِ بی فرهنگی من است »

آن کافران سگ به خانه می برند، روزِ سگ دارند،

من خر به خانه خواهم بُرد، من روزِ خر خواهم داشت.

خر ایرانی، خر آمریکایی

خاک بر سرِ خر که خر است

خران آنجا میهمان خرانِ اینجا هستند

تصحیح می کنم؛

خرهای آنجا میهمان خرهای اینجا هستند

به هر حال خر، خر است

چه وزیر شود، چه مهندس شود، چه دکتر شود، چه معلم شود

خر، خر است

آفتابه را دوست دارد

چه خر خوشگلی گرفته اید

مبارکِ صاحبَش باشد

خر، خر است

عارضم به حضورِ اَنورتان:

خر، خر است

من با خرهای آنجا و خرهای اینجا به جامِ جهانی خواهم رفت

""" خدایا، خر آمریکایی را ایرانی کن!

خدایا، خر ایرانی را آمریکایی کن!

خدایا، تمام خرها را آمریکایی کن! """

عزیزم من دوستت دارم

چه خر ایرانی باشی و چه خر آمریکایی

من دوستت دارم

من دوستت دارم.

نانِ خدا

باری به هر جهت، گوشی به دست عازمم

گاه و بی گاه دلم تنگ می شود؛

- مرغِ همسایه را دزدیده ام -

گوشتِ سگ نذری ماهانه است

- مطرب خبر کرده اند

خانوم گوگوش قرآن خوانِ مجلس است؛

فاتحه که می فرستم نام میّت را نمی گویم

"""عرض شد خاک بر سرِ عاقلتان"""

دفتر نسیه سال نامه ی خروس است؛

کج که می روم خدا صافم می کند

غلتکِ رحمت، بودجه ی دولتی نیست

- طفلِ برجام، تف سر بالاست -

من تخمِ فروشم، امّا دو زده فروش نیستم

من سیب زمینی آب پز می کنم و با نانِ خدا می خورم.

ایران

جنگ های صلیبی  خاطرات جنگ نبودند

آمارگدون دیروز سلبِ اعتبار نبود

سلبِ آبرو بود؛

"""" قم را می فروشم

تبریز را می فروشم

مشهد را می فروشم

اصفهان را می فروشم

خوزستان را می فروشم """"

ایران را فروخته اند.

آقای روحانی

شاید خطوط اینجا، خط خطی،

من مایل به عدالتم

عدالتِ تیمِ گوجه فرنگی

"""شاهینِ غیب نیستم

یعنی کوزه گر نیستم"""

یک عدد موس، یک عدد باتری، یک عدد شارژر، سوغات خداوندیست

کلماتِ من درآوردی هم مصیبتیست

آقای روحانی بازی دیشب چند چند بود؟

منبر پلویی

کوه به کوه نمی رسد

- مَثَلِ معروفی است

ولی جدیداً عرض شده است:

""" خر به خر نمی رسد؛"""

کوه به کوه می رسد

وقتی که آقایانِ کوهی می گویند:

""" ما مثل کوه پشت شما هستیم"""

بله، زنان می میرند

و کودکان متولد می شوند

و مردان سرزمینم همچنان به فکرِ سرقت اند

دین که غارت شد

نه خمسی نه زکاتی نه امر به معروفی

آخوندِ مجلسِ ما هم به فکرِ پُلوی بعد از موعظه است

""" این منبرها، منبرهای پُلویی اند، پلویی. """

 

من و جهنم

چادر رفت؛

مردان، چادری می شوند

زنان، شلواری می شوند

و من به جهنم فکر می کنم.

زود می میرند

"""اینجا به قولِ اخوان، همه کورند و کرند؛"""

«اینجا به قولِ دروغ نوشت، همه به مُستراح می روند»

پزشک استراحت می کند

معلم استراحت می کند

وزیر استراحت می کند

فرهنگ استراحت می کند

اقتصاد استراحت می کند

نماینده ی مجلس استراحت می کند

بله، همه استراحت می کنند، بله، همه به مُستراح می روند؛

من، معتادِ دمِ درِ مستراحَم، منتظرم نسخه ام را اجل بنویسد

امروز عروسی بود، دو نفر مرده اند، خاک بر سر جوانان که زود می میرند،

بله، زود می میرند.

بیل

دستم به بیل نرفت؛

یک شرکت زده اند؛

باید ساعت شش و چهل و پنج دقیقه بامداد حاضر شوی؛

کار به شیوه ی بردگان باستان؛

بیگاری از سحر تا غروب آفتاب؛

بله آقای دولت، دستم به بیل نرفت.

عاشق، برجام

عاشق شدم

به همین سادگی عاشق شدم،

کاش خانومم، کاش؛

عاشق شدم ولی دولت محترم هنوز، با برجام گُل به خودی می زند.


دریافت
مدت زمان: 34 ثانیه

ساده

و تو چقدر ساده،

از همه چیز می گُذری

بدون گفتنِ هیچ حرفی محو می شوی؛

بعد برمی گردی، می گویی:

خُب، داشتی می گفتی؟

فرزندان من

"""فرزندانِ من،

مردمانی هستند که دوست دارند با کاغذ، موشک بسازند

و با آبپاش، دیگران  را خیس کنند."""

آب، خاک، باد، آتش

من همسفر آب بودم؛

خدا کمکم کن، دارم کافر می شوم

آن روزها که خورشید را در خاک می جُستم چه خوب بود!

من، خاکی، خاک بودم

این روزها، خورشید را گم کرده ام

من با باد می روم

من نه آن قاصدِ خبرهای خوبم ونه آن نفرینِ گناهم؛

لحظه ای خودم را با آتش گرم می کنم و به دروغِ زمین گوش می دهم.


جنگ خدا

سگ های اینجا با کیف های دیگران به مدرسه می روند؛

اینجا آموزش و پرورش، کنسروِ مرغ به دانش آموزان می دهد

- شنیده ام زنی هر قوطی را پانصد تومان خریداری کرده و دو هزار تومان به ملّت فروخته است، -

این قوم به جنگِ خدا می رود.

شوهر

کُدِ پُستیمو رو دسش نوشتم؛

بَد چن روز،

برام نامه داد

نوشته بود:

خره!

منتظرم نمون

شوهر کردم.


عاشق شویم

"""از آدما که دلم میگیره

خیلی دوس دارم خفشون کنم؛"""

همین،

ساده می توان آدم کُشت،

ولی سخت می توان عشق ورزید

و سخت تر از آن:

بدانیم اگر دلی را شکستیم

شکستیم.

بیایید بدون آن که دلی را بشکنیم عاشق شویم

و به تمام کائنات ثابت کنیم که انسان می تواند جانشین خوبی برای خدا باشد.

حاج سنگری

سنگر می ساخت

هر جا می رفت سنگرش را می ساخت

معروف شده به: ""حاج سنگری""

اِمروز دیدمَش،

داشت، سنگرفروشی می کرد

گُفتمَش:

""حاجی، چرا سنگرهایت را می فروشی؟""

گفت:

توافق کردیم که من، سنگرهایم را بفروشم تا آن ها جغجغه ی کودکی ام را بدهند.

خون

چشم چَرانی در کوی و برزن، به اجازه ی مُحتسِب نیازی ندارد؛

شلاقِ اَمل، بنیادکَن است

نهادِ سُست، دیو دوسر است

حریفِ باده ی افیون نباید شد؛

خونِ فروخته شده،

گرفتنی نیست.

سگ و خر

وقتی با سگت به جنگ می روی، مرافب خودی ها هم باش؛

بزرگان می گویند:

سالی که نکوست از خرش پیداست،

"""سگ و خر، برترین واژگان خلق شده توسط بشرند."""

هویج، پاشایی، جمله

"""هوش از سرم می پَرد"""

برقِ سه فاز وصل می کنند؛

خُب، باید گرفت

هویچ کیلویی پنج هزار

ترانه خوان نیستم؛

پاشایی چند سال پیش مُرد

- من با چاوشی حال می کنم -

سلاخی هم می کنند

من هنوز، دوست دارم با خدا جمله بسازم

من خدا را دوست دارم.

 

سال نو

مهندس سالِ نو، خبرت که داده اند؟

اینجا همه مهندسِ خطّند؛

دختر به پسر، پسر به دختر

بانوی بیوه هم تازه رسیده است

این قلم انتقام می گیرد:

تَوازُنِ قُوا چه شد؟

هیچ، هیچ، هیچ؛

دستاوردِ اخلاق چه شد؟

هیچ، هیچ، هیچ؛

سال نو مبارک ای بشر!

"""من بالای کوهِ اُحد نشسته ام و به تاریخِ نفاقِ تو می نگرم."""

۱ ۲ ۳ . . . ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan