""" قرار است به کوری چشمِ دشمن، یارانه صد هزار تومان شود؛ """
خدا را شکر،
ولیِّ نعمت خداوند است نه آدمی.
- سه شنبه ۳ بهمن ۹۶
یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.
""" قرار است به کوری چشمِ دشمن، یارانه صد هزار تومان شود؛ """
خدا را شکر،
ولیِّ نعمت خداوند است نه آدمی.
فلک به کج نازی های ات ساخته ام!
مدارا می کنم با غمزه های کاری ات
عمر من همان آبی است که معشوق بر کف نهاد و بر زمین ریخت؛
گوشوارِ زمان چه می داند من کیستم؛
""" من همان زمینم که لاله روی شهیرم. """
جامه یی دیرین
خسته ام از این نفرین؛
خدایا مرگ آسان است یا زندگی؟
صدایی خزنده از ناکجا گویدم:
""" زندگی """
وهم، همه ی شعبده ی دهر وهم بود؛
با پلاکی از جنگ برگشته؛
به نام مرگ و به یادِ زندگی
آخرین نفس های خود را به سلامتی شیطان می نوشد
""" انسان، انسان، بیچاره است. """
چند سال پیش سگ باز بود؛
سوسن خانه نیست
اسم سگَش سوسن بود؛
"" گل که از رونق بیافتد، سگ گرمی بازار می شود ""
بوهایی به مشام می رسد، فکر کج، کردارِ کج می آورد؛
درِ گوشی عرض می کنم که کسی نشنود:
مجلس منچ بازی می کند
کابینه هم گرگم به هوا؛
هوای منو داشتی؟
بله، زنجیرتو هم بافتم!
اینجا به وقت ما زمستان است
به وقتِ شما بهار
یادم رفت بگویم، بهار هم، سگِ خوبی بود.
به مدحِ قدیم
و به مدحِ جدید دلخوش نیستم
من این روزها با باسم کربلائی خوشحالم
""" خوش بحال من که خوشحالم. """
عرض شد؛
عاشق باید شد
و من عاشق شدم
""" نگاه به آسمان...
می بارید... """
این نم نم گونه هایم را تر می کند
معشوق به ریشم می خندد.
،تو که داشته هایت هیچ است و ورق هایت بی شمار
ثبت است در دفترِ خاطراتم هیچ در هیچت؛
""" .تَکِ اوّل، دلِ من بود که قربانی نگاهت شد """
!نورِ دو دیده
اینجا بیغوله است؛
،بعد از مدّت ها حرف
.آجرِ مسجد هم طرفی از خدا نبَست
بیغوله : ویرانه
تسبیح به دست می خواهم ذکرِ یا حسین(ع) بگویم؛
سلام بر حسین(ع) و سلام بر یارانش؛
خورشید، روز طلوع می کند و ماه درشب؛
اینجا کربلاست، خورشید و ماه با هم طلوع می کنند؛
دستی به آسمان، دستی به زمین،
""" یا رب این محشرِ عُظما چیست که در کرب و بلا نمایان است؟ """
""" و فرات
اگر می دانست
روزی می آید
که عباس،
تمام هستی اش را به سُخره می گیرد؛
هرگز
برای خود تاریخی ثبت نمی کرد. """
بسم الله الرحمن الرحیم
""من به خارج نرفته ام
امّا خارجی ام؛ ""
دولتِ هویجی ساختارِ دوگانه سوز دارد؛
مجلسِ عبدالباسطی احتیاج به قاری دست دوم ندارد؛
مُستَعمَلِجاتِ وطن، کیکِ هلو یُخت می کند:
بله نازی جون، کتی جون و اخیراً هم فدری جون؛
- عارضِ حَضرات نباید شد -
"" اینجا همه فشنگ فروش اند
البته باروتی نه، باروت خود سوز است
مشق می کنند و مشقی می فروشند ""
"" به هر حال باید با جریان آب شنا کرد
و من و ما، شناگرانِ ماهری هستیم.""
من در باغِ حقایق،
مانند آن طوطی که به تکرار اُفتاده است
نام تو را تکرار می کنم؛
یا حسین، یا حسین، یا حسین(ع)
دستِ خودم نیست،
آموزگارِ کون و مکان گویدم، بگو:
یا حسین، یا حسین، یا حسین
غارِ حرا و تاریکی شب،
جبرئیل گوید:
ای محمد(ص) بخوان بر مصیبتِ عُظما:
یا حسین، یا حسین، یا حسین
سفرها بسیار باید،
از مدینه تا کربلا،
ذکر هر قدم، ریگِ بیابان گوید:
یا حسین، یا حسین، یا حسین
دردمندی این چنین،
فغان از چاه برکشد
سکوت علی(ع) هر لحظه گوید:
یا حسین، یا حسین، یا حسین
""" عزیزم
و چه حقیر است زمین زیر قدم های تو
وقتی راه می روی
و به تمام زمینی ها اَخم می کنی."""
""" در گذرِ زمان،
اَفکارمان جنازه ای شده اند
که روزگارِ فرتوت،
مُهرِ تکدیگری بر جبینِ آنها حک می کند
و دروغی عقیم بر شاهرگِ حیاتشان می کشد،
این نفرینِ دیر هنگام،
سلوکش، رسوایی شیطان است. """
دست به دست می کرد اَسب فروش را با قاطرِ همسایه چکار؟ ماشین دودی، تعویض روغنیِ آقای جنابتان را تُف باران می کند لعنت بر سگِ دون پایه شان درهمی را با دلار هرزه گردِ یانکی چکار؟ تا بوده همین بوده شلاق بر ماتحت منِ بدبخت فرود ناغافل می کند این سَبیل من درآوردی، جیحونِ کدام منطقه است؟ آیا خبر از مهاجرت انصار دارید؟ پیامبران را بر چوبه ی دار می کنند نسناسان را خبر کنید که اَربابانِ طرب، بیاتِ تُرک، در تار می کنند غمزه ی زُناری با مُصحَف ابراهیمی چکار؟ زنگی به صدا در آمد که ای یاران اینجا چه خوب شهیدان را خروار می کنند در عجبم که پیر خرابات چرا پرده راز بر نمی کشد؟ این گول بچگان تا کی با اَحکام خدا کج رفتار می کنند؟ خبر دهید، که طفلِ نو رَس بغدادی در شامات زمین گیر شده است! |
زنده باد، سلیمانِ زمان که قاسمش می نامند! نه آن سلیمان که بعدِ محشرِ عُظما توّاب شد. ای برادران! مدافعِ زینب را با توبه چکار؟ الفرار الفرار تعجیل در صلوات است؛ منکوب خدایی را با اَجل کبریایی چکار؟ دم نوشِ عزرائیل می کشم گاهی هم تنبور به ماتحتِ اسرائیل می کشم بوقِ شیپوری ام خدادادی است مهوشی، پریوشی، پریدختی، خبر کنید! من قر بدهم، آن ها به تماشا کارتر را با من کاسه لیس چکار؟ بیایید تا مجلس خودمانی است کمی خوش رقصی کنیم در عجبم دستفروشِ اِنقلابی را با صُلح برجامی چکار؟ زنده باد، عرش ملکوتی ات ای شهید حرم! منشور حقوق بشر تویی! نه آن اَمید دارنِ بی اَصل و نسب گوشه چشمی ای شهید مظلوم کربلا! ای مسلم ای زهیر ای سعید ای وهب! برادران مدافعم را دریابید که اینجا چه خوب با آمریکا دیدار می کنند. |
""" آدمی چقدر طمع کار است،
هم در خوبی افراط می کند و هم در بدی؛
آدمِ میانه رو نداریم. """
جنگ چیست؟
مادرم خاطراتِ خوبی از جنگ دارد
من جنگی نیستم،
خروس هایم را چند سال پیش فروختم.
- قیل و قالِ روزانه،
واژگان بِکر کمند،
چه کنم، هم مکتبی من، گاوِ نُه مَن شیر است
گوساله بزرگ کردن کارِ حَضرتِ فیل است -
""اِلتقاطِ معنا نشود،""
جنگ، اصول ایذایی می طلبد، نه جُفتک پرانی های مَن درآوردی آبادی های دور؛
- به هر حال آفتابه را نقد می فروشند نه نسیه
این دو زرده کردن نه شرطِ عقل است نه شرطِ دلدادگی -
""مُشارالیه تنوّعِ مزاج دارد""
ما که خر نداریم تا که یاسین بخوانیم، هر چه داریم غولی است بدون چراغ؛
""علاءالدین سال ها وراُفتاده،""
عجب خبر نداشتم؟ بعضی مرده ها به غسّال خانه نمی روند؛
- گوشه چشمی به اَجانب، گوشه چشمی به خدا -
غمزه های کاری، قزمه های قاجاری؛
""اُتور خان بیدار باشِ تاریخ می زند""
موش های انگلیسی به فکرِ خوردنِ طنابند.
با دست های ناتوان و پاهای بی رمق در گوشه ای از دنیا نشسته ام؛
خواب می بینم، خوابِ تولّد، خوابِ آغاز می بینم؛
""" خوابِ بیست و نُه سال بردگی، خوابِ تجسّم روح در زندانِ زندگی؛ """
من کودکی گریان از قبیله ی فراموش کاران هستم
""" و چه نقشی می گیرد خورشید از زمین در روزِ انتقام؛
و چه غریب است نگاهِ زمین به سیمای فرتوت من! """
من خوابِ آغاز می بینم، آن سراب چیست که در نگاهِ من محو می شود؟
نه اسطوره ای، نه افسانه ای همه در خواب، خواب می بینند؛
کجا، کجا باید به گور آرمید؟
""" این رویاها، این جوانان ناکام، """
من با چشمانی کور در گوشه ای از دنیا نشسته ام و به مرگ می نگرم؛
""" مرگ، مرگ، مرگ ، آغازِ تولّدهاست. """
""" فصل ها همچون عمر من می گذرند؛ """
نه از زمان چیزی فهمیده ام و نه از فصل ها توشه ای برگرفته ام؛
من بین زمین و آسمان به دو خدا می نگرم؛
خدای من یا خدای فصل ها.
صدایی مبهم گویدم:
""" آه بس کن
خسته ام کردی از بس که نالیدی! """
: """ آه ای صدا!
من جغدی شوم در طالع زمانم؛
بیا با من بنال
که اینجا رَستخیزِ مردگان است. """
ای دل!
نفرینت کنم یا شاباشَت دهم
نیست نیست آن آرزو که در جاده ها گم شد
"" لعنت بر تو ای دل
که گاه و بی گاه مرا مسافر زمانم می کنی """
ای دل
در کدام زندگی، آن یگانه آرزو را بجویم؟
بابا نان ندارد
اسلوبِ فقیری آداب خاصی نمی طلبد
""" عید که می شود
هانیه غمگین می شود
در گوشه ای با مدادَش نقاشی لباسِ عید می کشد
و چه خنده ها و شادی ها می کند با نقاشی عیدانه اش """
بابا نان ندارد؛
دردی ست بی درمان
آن قدر بزرگ است که تمام وجودم در هم می پیچد.
عجب روزگارِ تلخی؛
در این وانفساه هر کس، سازِ خودش را کوک می کند
اینجا میهمان پذیرِ سگ ها و گربه هاست
برای گفتنِ یک حرف باید درد کشید و سوخت
"" باد هم حالِ خوشی ندارد
خاکسترم را در صورتم تُف می کند ""
منوال چپ است و گیج در گیج
- من فاتحه خوانِ فتوحاتِ غیرم -
غیور که باشی می دانی نسل من، نسلِ مرگ است
نسل درد است، نسل عقده های خفته است
""" واق و واق و شکلکِ گربه ها، نفرین شیطان نیست """
نفرین خوب است و خوبی ست.
"" من به نامُرادی های زندگی عادت کرده ام؛
آه ای عشق!
آغوشی که آرامه ی جانم بود
هم خواب شیطان شده است. ""
بس است
خواب بس است
بالا و پایینی نیست
آنچه هست،
خار و خس است
بیدار شوید
آی آدم های سیر!
""" من مِهرم را فروختم
غمگین نشستم
ساعتی رو به آفتاب
ریش هایم را تراشیدم
و جوانانه به زمین نگاه کردم
امّا،
جوانه ای ندیم """
خسته ام
از دردی که نمی شناسمش؛
گویی با من غریبه بود
وقتی نگاهم می کرد
مسلولانه به هوا چنگ می زدم
وقتی که با نگاهش، آهم می کرد
""" ای غروب پیر!
مرا دریاب که خدای نفرینم
آهنگِ وطن نمی کنم
پاره های وجودم یتیم اند. """
سگش می اَرزید،
بخریدش!
کاهلی و این همه التماس؛
تنبانی در هوا چرخید
به منقارِ کرکسش چسباندمش؛
چُرتکِ پاره به نقد وصول شد
لعنت به نرخِ روز آمد
زَنَک، خطِّ سینه معامله می کرد
مردکی آن سو پاشنه در هوا می چرخاند؛
جماعت با آدابِ تمام آمد
سین و شینش گیج می زد
حکایت در سنگ می خواباند
اراده های ناب می فروخت
با خدایش نانِ وقتی چُرتَک می زد
زهِ طرب در گور می بست
آخرت در کادو می کرد
"" بخشِ شورشی به جوش آمد
زارعِ بی نوا بی لوا شد
در گفقنِ یک برگ، بی خدا شد. ""
فرمودند، ریشش یک مَن،
بتراشیدش!
اصلاحاتِ دینی و این همه آشوب؛
خمیرِکی در یاقوت پیچید
تشتکی در پتو کوچید
شباویز سوی شکر آمد
شکر، کنیزک با خسرو دوشید
دوغ و دوشاب هماهنگ خزید
صلاةِ ظهر در کوس شد
وَجَناتِ سپهر رَج شد
خُرناسه ی دهر مَد شد
نالشی از دونگ می بافت
سُرمه در کارِ پیرزن می انداخت
از گفت و شنود، عزرائیل در تابوب شد.
دزد است،
دست قطع کنیدش!
معروفِ خدایی و این همه الحاح؛
پروانکی به هوا داد
پوزکی از کیسه فروخت
یورتمه در کارِ گیتی کرد
سیاست در هوا باد کرد؛
مویزِ هفت ملّت ناباب آمد
شلوارک تحفه می داد
"" خواست خورشید به دار کند
جماعت هشتی کشیدند
خود به دار شد؛ ""
رقص در ضمیر آمد
مردکی رونوشت از جهان برمی داشت
فتح و ظفر چیست؟
نوش در نوش
افعینه ی در پوش
خاک در دهانش کردم؛
"" سوره به نیاز آمد
دوشیزگان همه تنبکِ حیا زدند. ""
یکی بود، یکی نیود،
تعریف کُنیدَش!
داستانِ آدم و این همه کلیشه ای
زور در بازو کرد
قُراضه شیری در مصاف آمد
ماه به پشمینه شد
بچه روبهی طلعتِ منیره شد
با عرضِ معذرت،
بحرِ خواب طویله شد.
سر و صدا نکنیم!
""" بیایید بدون قیل و قالِ روزانه بخوابیم
و شب بیدار شویم تا ستاره ها را از نو بشماریم
و کنار هر کهکشان، خدا را نه در آیینه بلکه در آسمان ببینیم. """
تابوتم را،
کسی به دوش نمی کشد
خُدایا!
مُزاحمِ خاطراتم می شوند
آن شیطان صفتانِ هرزه گردِ شهرِ گناه.
یک بار از مادرش سؤال کردم،
آیا افسانه مرا دوست دارد؟
گفت:
نمی دانم،
ولی تا دلت بخواهد، اُسطوره شناس در صفِ اَفسانه ی من نشسته اند.
جانانه ی عاشقی
نه جای بازی است
این شوخ و شنگی مادری است
""" من که هیچ بازیی را شروع نمی کنم
نه آن طرف تر
نه این سوتر
هر چه هست
خیالی پوچ، از دلی ماتم زده است """
عروسِ فکرِ این عاشق، هوای معشوق می کند
آهنگِ نداری ام تا ملکوت رسید
وقتِ استخاره گرفتن در محراب نیست
""" من سرانجامِ زیارتِ تحمیلی ام
اگر فاتحه می خوانم از نداری ام است
و اگر نفرین می کنم
شوخی دلِ عاشق با زلف هزار گره ی معشوق است """
نظربازی حرام،
مرامِ هیچ مسلک داری نیست
"" من عازمِ ولایت دوستم؛ ""
ای کاش توشه های راهم، حرف های این و آن نباشد!
ای کاش با قانون دیگران، دوستان را مجازات نکنم!
ای کاش با حرف های دیگران، یاران را قضاوت نکنم!
به بیدارباشِ تاریخ اُمیدی نیست
که اگر بود
چنگیز،
ناپلئون،
هیتلر،
موسولینی،
استالین؛
همگی این ها در آماده باشِ خود، چُرتی نمی شدند.
""" یک قُل دو قُل بازی کردن،
رسمِ ناخوشایندِ خلقت است
که این بازی آدابش از دستِ ما خارج است
باید چاله ها را با تیله ها پُر کرد
آدابِ ما این است. """
دیدم با تانک آمده بود؛
""" سپرِ بلایش شدم """
""" کُشته هایم هزار نفر
زخمی هایم بیش از نود هزار نفر """
یک نفربَر قرض گرفتم
و به دلِ دشمن زدم
خودی بود
داشت با فرهاد شوخی می کرد
""" نگارنده ی غیب که نیستم
خدایا این همه شوخی خسته ام می کند """
قربانِ خدایی ات!
وحی کن
بنویسند:
« زیبارویان یک ثانیه ناز نکنند، تا من تجدّید قوا کنم. »
پدرش جنگجو بود
سردارِ جنگ
مردِ حرف های سخت
و میدان های ستُرگ
روحت شاد و یادت گرامی باد
ای دلاور بسیجی!
«در عجبم
که با این چُثه ی کوچک،
چگونه یک ارتشِ تا دندان مُسلح را به زانو در آورده ای؟»
ما هر سال به تجدیدِ خاطرات نیازمندیم
خاطراتِ عزادارِ من!
اِمسال، لباسِ سیاه نمی خرم
به جای آن،
با کمالِ اِحترام،
کینه ی سیاه می فروشم.
یک ساعت به دستش بود
نقره ای رنگ
مارکش وطنی نبود
امّا عجیب به دلم نشست
من باید بروم
دیرم شده.
"" جای تو هنوز خالی ست میانِ درنگِ چشمانم، ""
گویا تو را به خواب می دیدم
که می خندیدی میان گریه هایم.
"" جای تو هنوز خالی ست میان درنگ چشمانم، ""
گویا دیروز بود
که می بوسیدی میان گونه هایم؛
من تو را می دیدم،
آرام، آرام می رسیدی از نو
و می شکفتی میانِ پلک های بیمارم،
دست نوازشت پر کشید و رفت،
من ماندم و خاطرات بی شمارم.
رسیدنت مبارک امّا،
پر کشیدند، رفتند،
آن سوره های پیام آوران پاک.
من ماندم و خاطرات رفته از یادم.
من ماندم و خاطرات رفته از یادم.