مرگ را ببین که چقدر خوب است
میان گاه های بسیارم مکث می کنم؛
از تو خجالت می کشم
عزیزم از تو
آن روز که تو را دیدم،
در بازار کج راه می رفتی و به این و آن شماره می دادی
و چقدر خوب دیدم عزرائیل می خندید
بین صفر تا آخر شماره ات؛
عزیزم مرا به خاطر بیاور وقتی سیگارت را روشن کردی و گفتی:
همه ی مردها مثل هم اند
و پکی دیگر و پکی دیگر و در آخر گفتی:
چه غلطی کردم به روحانی رأی دادم
غلط را تو نکردی من غلط هایم را بر پیشانی ام نوشته ام:
غلط اول: امید داشتم کلید، فتح خیبر کند
- ولی ایمان ابوتراب کجا و ایمان این مبلغین دروغ کجا -
غلط دوم: امید داشتم سفره ها کوچک نشود
- ولی سفره ی مستضعفان خورده شد از بی پولی -
غلط ها بسیارند، من را با غلط ها دیگر کاری نیست؛
از عاشقی می گویم و رقصم را با قلم ادامه می دهم:
ای محبوب تو را در گذر زمان دیده ام
که خاکستر نشین غیری
بی طواف کعبه نمی توان حاجی شد
و بی رجم شیطان نمی توان بیرق ایمان برافراشت
سیاست کار هر کس نیست
سیاست را امامی باید تا عدالت را سر سفره ی مردم بیاورد
منشور اگر منشور است
حکم من چگونه است؟
خشت اگر، دل اگر
حکم را خدا می نویسد
عزیزم کمی نگاهم کن
که من بارها بارکدت را روی اجناس دیده ام
دیروز وام شش میلیون، امروز صد میلیون
بهره ها کجاست، خدا کجاست؟
قلقلکم که بدهی پیدایت می کنم
نحس است، نحس است
این نطفه ی حرام نحس است
بار کج به منزل نمی رسد
یادش به خیر متهم گریخت، متهم گریخت.
- جمعه ۱۰ مرداد ۹۹