کمی مدارا می کنم
روزی بود که دوست داشتم با تو در کوچه ی عشق پیاده روی کنم
و با تو کارهای بکنم که مردم عادی بگویند:
این دو دیوانه اند؛
روزهایم سپری شدند
و من اکنون در مرز جنون به یاد تو افتاده ام
و خاطرات هفتاد و دو روز را مرور می کنم:
ای عشق فراموشکارم
هر شب بیادت خونبارم
چشمانم کور شده اند و نگاهم مات جاده است
آن روز که تو را به جنگ سرنوشت فرستادم
فکر نمی کردم که هیچ وقت بر نمی گردی!
ای عشق شیرینم تو را مزه مزه می کنم با طلوع حماسی خورشید
من پیر شده ام
و سنگینی می کند آخرین بوسه که بر پیشانی ات زده ام
داغ هجران، داغ وداع
آی
دلم گرفت
ناله ام به آسمان می رسد
ناله ام به آسمان می رسد.
- جمعه ۱۰ مرداد ۹۹