کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

بازار

خانوم

رفته بود

عروسی.

بگذریم؛

وقتی برگشت

تعریف کرد:

ناصر آقا!

نبودی ببینی چه خبر بود

خدیجه خانوم که می شناسی؟

وای چه گردنبندی، بسته بود به گردنش

پروانه زنِ منصور، چه کفشی گرفته بود

نرگس دختر آقای مروتی، چه لباسی پوشیده بود

ناهید خانوم و باید می دیدی، ماه شده بود

وای چه آرایشی داشت!

ناصر خان به صرافت اُفتاد

که فردا باید برود بازار.

سلام مطالب جالبی گذاشتین
https://sorooshnews.com
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan