آقای مشروح، تصدّقِ سرت بشوم، ببخشید که مصدّعّ اوقاتِ جنابعالی شدم، عرضِ عبودیّت به بارگاهِ خدا بردم، شرط عرض شد؛ عریضه ی شما را به همراه نداشتم؛ برگشتم و این نامه ی دوستانه را برای شما در تاریخی که تاریخ نیست و در سال نامه ای که در آن مرکبم نادره ماشینی بود که الاغی را در نسیانِ خود، دبّاغی می نمود و به هرزه خواهی یک قرن می فروخت، پاورقی کردم تا شاید این بنده ی حقیر را مورد تفقّد قرار داده و این بنده ی سرا پا تقصیر را لایقِ قرص های متعالیتان بدانید و در وقتِ مقرّر با سنجاق کردنِ یک پاکت اسکناس های مردمی به عنوان گوشواره، برای این بنده ی روسیاه مراسله بفرمایید، تا این غلامِ خانه زاد، به درگاه خدا رفته و توبه نماید، که فصل، فصلِ توبه است و عهد، عهدِ استغاثه در مَدارِ پیشرفت؛ ان شاءالله توبه ی چاکر مورد قبول واقع شود، و این آسِ پاسِ آسمان جُل را به درگاه، اجازه ی ورود بدهند.
- سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۷