کَند و کاو می کرد
برگِ ترخیص دستش بود
من سینک ظرفشویی را بررسی می کردم
مأمور اداره ی آب، هاونش را به بقّال سپُرده بود
برادرم زنگ زد، گُفت:
صابون را نو نگه دار
شکمت را با پودر رختشوئی بِساب،
وامِ قرض الحسنه ات، جَلدِ بامِ دیگریست.
- شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷