نامفهوم می پرید، معنی کلمه ای که در ذهن داشتم
آیا مجله ای که می خواند بروز بود؟
فضولی نکردم، فقط روزمه ی همکارش خط خطی بود؛
من در تعجبِ اوّلم، مکث می کنم
و در زندگی نامه ی خداوند وارد نمی شوم، چون من، با هبوط بیگانه ام
هرگز درخواست ملاقات نمی کنم، چون من، به حضور نمی رسم
"""سال ها گذشت، طوفان آمد، سنگ ها جابجا شدند
و من نابهنگام، پیش نویس سخنرانی می نوشتم،"""
دلقک فکرم، صحنه ندیده، سخنران می شود
از همکارش پرسیدم، چه بنویسم؟
گفت: """پیرمردها را بکُشید و جوانان را زنده به گور کنید!"""
من فرمان عزل دادم و به توپخانه ی قیام ایست
روزِ میهمانی آمد و من خواندم:
"""درود بر فاتحانِ بزم بی نام!
آن خدایانِ افتخار!
برگزیدگان مبارک!"""
- محور اندیشه ام خاموش شد و پیکرِ الهه ی شهوت فرو ریخت -
خادمی دست بوس آمد، فرمود:
تقلّا نکن!
امشب یا من کافر می شوم یا تو.
- چهارشنبه ۲۴ آذر ۹۵