کلاس آخر

یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.

بیکارم

راستی یادت هست، 

آن شب که گفتی، خسته ام؛

و گفتی من احمدی نژاد هستم و رفتی؛

و بعد گفتی،

خاک بر سرِ مملکت که روحانی رئیس جمهور آن است؛

و من به تو گفتم:

""" آقا، بس کن!

لطفا حرف های سیاسی نزن،

من الان بیکارم، می ترسم دولت محترم بیکارترم کند،

تو را به خدا بیا بجای این حرف ها، 

برویم، دختربازی و ورق بازی کنیم،

شنیده ام این روزها نشئگی بعدِ صلاة ظهر می چسبد. """

اداره آموزش و پرورش

کردارم عجیب منحرف است؛

"" دیشب در خواب دیدم

من و چند نفر مسافر بودیم

به گمانم همه مرد بودیم، یک زن هم بود؛

زن نیمه لخت بود

یعنی از کمر به بالا لخت بود، ""

بگذریم؛

در این وانفساه هر کس سازِ خودش را کوک می کند؛

من گذری ام، یعنی از هر چیزی زود می گذرم، یعنی وابسته نمی شوم؛

امّا، خوب بلدم عاشق شوم؛

پیچ در پیچ شد،

ببخشید،

مُخِ من همانند اداره آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران تعطیل است؛

عارضم خدمت اولیا مُخدّراتِ خودم، چه آنهای که چادری هستند و نیستند؛

من کج منوال یومیه ام را دشت می کنم،

جین اول صلواتی است؛

""" اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد"""

جین دوم من درآوردی است؛

یعنی پول دادی، دادی، ندادی، ندادی

جین سوم، منکراتی است؛

باید پول بدهی، چه بخواهی، چه نخواهی.

همین.

بدبخت

گفت:

من بدبختم

تو بدبختی

اون بدبخته

اونها بدبختن

اینها بدبختن

همه بدبختن

من گفتم:

پس همه ما یه مشت بدبختیم که دور هم جمع شدیم؛

گفت:

آفرین بدبخت جان!

شب یلدا

چند نفر دزد؛

چند نفر وزیر؛

چند نفر با هم، من هم؛

""" جایتان خالی، جاتان را سبز کردیم، هندوانه ها رسیده، 

شبِ یلدای خوبی بود؛ """

چقدر سرد است هوا؛

فقط پوست ها مانده اند؛

آری،

فقط پوست ها مانده اند.

آخرین نظرات
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث تر
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندها
Designed By Erfan Powered by Bayan