فلک به کج نازی های ات ساخته ام!
مدارا می کنم با غمزه های کاری ات
عمر من همان آبی است که معشوق بر کف نهاد و بر زمین ریخت؛
گوشوارِ زمان چه می داند من کیستم؛
""" من همان زمینم که لاله روی شهیرم. """
- چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
یک کلاس مانده است و آن آخرین نگاه خداوند است.
فلک به کج نازی های ات ساخته ام!
مدارا می کنم با غمزه های کاری ات
عمر من همان آبی است که معشوق بر کف نهاد و بر زمین ریخت؛
گوشوارِ زمان چه می داند من کیستم؛
""" من همان زمینم که لاله روی شهیرم. """
جامه یی دیرین
خسته ام از این نفرین؛
خدایا مرگ آسان است یا زندگی؟
صدایی خزنده از ناکجا گویدم:
""" زندگی """
وهم، همه ی شعبده ی دهر وهم بود؛
با پلاکی از جنگ برگشته؛
به نام مرگ و به یادِ زندگی
آخرین نفس های خود را به سلامتی شیطان می نوشد
""" انسان، انسان، بیچاره است. """
چند سال پیش سگ باز بود؛
سوسن خانه نیست
اسم سگَش سوسن بود؛
"" گل که از رونق بیافتد، سگ گرمی بازار می شود ""
بوهایی به مشام می رسد، فکر کج، کردارِ کج می آورد؛
درِ گوشی عرض می کنم که کسی نشنود:
مجلس منچ بازی می کند
کابینه هم گرگم به هوا؛
هوای منو داشتی؟
بله، زنجیرتو هم بافتم!
اینجا به وقت ما زمستان است
به وقتِ شما بهار
یادم رفت بگویم، بهار هم، سگِ خوبی بود.